loading...
بروزترین سایت تفریحی
خرید شارژ

برای خرید کارت شارژ با قیمت مناسب و پرداخت با کلیه درگاه بانک ها روی لینک زیر کلیک کنید



آخرین ارسال های انجمن
نوید بازدید : 635 چهارشنبه 21 دی 1390 نظرات (0)

tajavoz

 

 

 

*۴۰ روز اسارت در خانه دو برادر متجاوز
 
به گزارش گروه فانی لند ، دختر جوانی که ۴۰ روز در خانه دو برادر اسیر بود بعد‌از آزادی از شکنجه‌هایی که در این مدت تحمل کرده بود، سخن گفت.
این پرونده ۱۶مهرماه با شکایت مردی میانسال به جریان افتاد. این مرد گفت: «دختر ۲۰ساله‌ام به اسم نازنین از دیروز مفقود شده است. دیروز قرار بود برای او خواستگار بیاید اما دخترم از خانه خارج شد و دیگر به منزل بازنگشت. در این مدت ما به خانه همه اقوام و بیمارستان‌ها سرکشی کرده اما خبری از او به دست نیاورده‌ایم.»
 
جهت خواندن به ادامه مطلب مراجعه فرمایید...

 

tajavoz

 

 

*۴۰ روز اسارت در خانه دو برادر متجاوز
به گزارش گروه فانی لند ، دختر جوانی که ۴۰ روز در خانه دو برادر اسیر بود بعد‌از آزادی از شکنجه‌هایی که در این مدت تحمل کرده بود، سخن گفت.
این پرونده ۱۶مهرماه با شکایت مردی میانسال به جریان افتاد. این مرد گفت: «دختر ۲۰ساله‌ام به اسم نازنین از دیروز مفقود شده است. دیروز قرار بود برای او خواستگار بیاید اما دخترم از خانه خارج شد و دیگر به منزل بازنگشت. در این مدت ما به خانه همه اقوام و بیمارستان‌ها سرکشی کرده اما خبری از او به دست نیاورده‌ایم.»
کارآگاهان اداره ۱۱ پلیس آگاهی بعد از اطلاع از این موضوع تحقیقاتی را کلید زدند و در گام نخست با توجه به اینکه می‌دانستند نازنین با میل و اختیار خودش از خانه خارج شده است، به بررسی مکالمات تلفنی وی پرداختند. آنها فهمیدند این دختر طی یک ماه گذشته با شماره‌ای بیش از ۵۰۰مرتبه مکالمه داشته یا پیامک ردوبدل کرده است. افسران ویژه مبارزه با آدم‌ربایی راز ناپدید شدن دختر جوان را در این مکالمات یافتند اما وقتی با شماره موردنظر تماس گرفتند، فهمیدند گوشی خاموش است.
آنها در ادامه متوجه شدند این خط موبایل چندی قبل از صاحب اصلی‌اش به سرقت رفته و پرونده‌ای در این خصوص تشکیل شده است. کارآگاهان به ردیابی‌های تلفنی خود ادامه دادند تا اینکه به سرنخ‌هایی دست یافتند که نشان می‌داد جوان ۲۹ساله‌ای به نام حسن در این ماجرا دست دارد.
حسن همسایه خانواده نازنین بود و به این دختر علاقه داشت. کارآگاهان این جوان را بازداشت کردند و به بازجویی از وی پرداختند اما او نیز از سرنوشت دختر موردعلاقه‌اش ابراز بی‌اطلاعی کرد و گفت: «بعد از اینکه از همسرم جدا شدم به نازنین علاقه پیدا کردم و قرار شد با هم ازدواج کنیم اما باخبر شدم او خواستگار دیگری دارد، برای همین دیگر پیگیر موضوع نشدم.»
کارآگاهان گفته‌های این جوان را قانع‌کننده ندانستند و به بازجویی از وی ادامه دادند تا اینکه او ۴۰روز بعد از گم شدن نازنین اقرار کرد این دختر را در خانه‌اش زندانی کرده است. به این ترتیب دختر جوان نجات یافت و وقتی تحت بازجویی قرار گرفت از شکنجه‌هایی که تحمل کرده بود پرده برداشت.
او گفت: «روزی که قرار بود برایم خواستگار بیاید حسن از من خواست به خانه‌اش بروم تا مادرش من را ببیند و آنها هم برای خواستگاری اقدام کنند. وقتی به آنجا رفتم حسن و برادر ۲۰ساله‌اش به نام محمود من را با چاقو تهدید کردند و به زور به طبقه سوم خانه بردند و در یک قفس چوبی انداختند. آنها من را مورد آزار قرار دادند و بعد در قفس را قفل کردند.»
دختر جوان ادامه داد: «دیوارهای این قفس عایق‌بندی شده بود و آن را پشت رختخواب‌ها مخفی کرده بودند به‌همین دلیل صدایم به کسی نمی‌رسید. دو برادر در این مدت هر روز من را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند و هیچ راه فراری از آن خانه نداشتم و بیشتر مدت در آنجا بی‌هوش بودم تا اینکه ماموران من را پیدا کردند.»
بنا بر این گزارش در حال حاضر تحقیقات در این خصوص ادامه دارد و کارآگاهان در تلاش هستند تا به صحت یا سقم گفته‌های نازنین پی ببرند.
*جزییات تجاوز و قتل معلم سیستان و بلوچستانی
دو مرد که بعد از تجاوز به یک معلم او را به قتل رسانده‌اند به صورت فوق‌العاده در دادگاه کیفری استان سیستان و بلوچستان محاکمه می‌شوند.
این دو مرد چند روز پس از ارتکاب این جنایت با ردیابی موتوسیکلت‌شان دستگیر شدند و در بازجویی‌ها به جرم خود اعتراف کردند.
روز چهارشنبه چهارم آذر هنگامی که «عذرا- س» که از پنج سال قبل معلم دینی و عربی یک مدرسه راهنمایی در بخش بیدل شهرستان سرباز بود سر کلاس‌های درس حاضر نشد دانش‌آموزان نگران او شدند و موضوع را به دیگر معلمان اطلاع دادند. علت نگرانی آنها این بود که در مسیر مدرسه در منطقه‌ای کم‌تردد تعدادی برگه امتحانی درس عربی را مشاهده کرده بودند و حدس می‌زدند این برگه‌ها برای معلم خودشان باشد و اتفاقی برای او رخ داده باشد.
به این ترتیب یکی از معلمان مرد مدرسه به محلی که دانش‌آموزان گزارش داده بودند رفت و بعد از دیدن ورقه‌های امتحانی به جست‌وجو در آن منطقه پرداخت و یک کیسه مرغ پوست‌کنده را هم مشاهده کرد و مطمئن شد اتفاقی برای عذرا رخ داده و بنا به دلایلی وسایلی که دست او بوده روی زمین رها شده است.
ادامه جست‌وجوها به کشف جنازه این زن ۲۵ساله در یک چاله منجر شد و پس از آن پلیس و بازپرس جنایی در جریان قرار گرفتند و تحقیقاتی را در این خصوص آغاز کردند. بررسی صحنه جرم جای دو جفت کفش مردانه و رد یک موتوسیکلت را نمایان کرد و مشخص شد قاتلان این معلم دو مرد بودند که بنا به آثار موجود به این زن تجاوز کرده و سپس با کوبیدن جسمی سخت به سرش او را به قتل رسانده و با سرقت کردن اموال او فراری شده‌اند.
بعد از اینکه جنازه به پزشکی قانونی انتقال یافت تجسس‌ها درخصوص این جنایت ادامه پیدا کرد و مشخص شد عذرا به همراه دو زن معلم دیگر در یک خانه زندگی می‌کرد و ساعت ۱۱ صبح روز حادثه قصد داشت به دیدن یکی از دوستان خود در روستایی در منطقه راشک برود. او جاده آسفالته را پشت سر گذاشته و وقتی وارد فضای خاکی شده، مورد هجوم قاتلان ناشناس قرار گرفته بود.
کارآگاهان در ادامه با استفاده از رد لاستیک موتوسیکلت نوع آن را تشخیص دادند و با ردیابی‌های گسترده به دو مرد متاهل به نام‌های نظرمحمد و عبدالطیف مشکوک شدند و آنها را دستگیر کردند.
این دو ابتدا مدعی شدند در این ماجرا هیچ نقشی نداشتند ولی وقتی تحت بازجویی‌های تخصصی قرار گرفتند به تجاوز و قتل اقرار کردند.
نظرمحمد در بازجویی‌ها گفت: «آن روز همراه دوستم در حال رفتن به روستا بودیم که زن جوان را تنها در بیابان دیدیم. در یک لحظه به فکرمان رسید به او تعرض کنیم برای همین به این زن حمله کردیم. او خیلی التماس می‌کرد و می‌خواست رهایش کنیم اما ما بدون توجه به گریه و زاری‌های این زن به او تعرض کردیم. ما نمی‌خواستیم او را بکشیم اما وقتی می‌خواستیم فرار کنیم گفت ما را شناخته است برای همین ترسیدیم ما را به پلیس لو بدهد بنابراین چاره‌ای ندیدیم جز اینکه او را بکشیم. به همین دلیل با ضربه‌های سنگ او را به قتل رساندیم و جنازه‌اش را در یک گودال انداختیم و فرار کردیم.»
پس از اینکه دو متهم به جنایت‌شان اقرار کردند پرونده آنها در اختیار بازپرس جنایی قرار گرفت و دو متهم به بازسازی صحنه جرم پرداختند. بنا بر این گزارش اکنون قرار است دو متهم خارج از نوبت و به صورت فوق‌العاده محاکمه شوند.
*اعترافات عامل جنایت پل اندیشه در بازسازی صحنه قتل
متهم پرونده «جنایت در پل اندیشه» که وجود پر کاهی روی جسد، موجب شناسایی و دستگیری وی شد ظهر روز گذشته صحنه ارتکاب قتل را در حضور قاضی ویژه قتل عمد و کارآگاهان پلیس آگاهی خراسان رضوی تشریح کرد.
ساعت ۲۰یکم آبان ماه گذشته رانندگانی که در حال تردد روی پل اندیشه مشهد بودند با چشمانی حیرت زده مرد ۶۰ ساله ای را دیدند که از داخل یک خودرو در حالی پا به فرار گذاشت که پیکر خون آلود مرد میانسال دیگری در صندلی جلو این خودرو قرار داشت. ماموران کلانتری سجاد با استفاده از شگردهای پلیسی، موفق شدند فردی را دستگیر کنند که دارای یک گاوداری در شهرک کوشک مهدی مشهد بود.
وی ظهر روز گذشته توسط کارآگاهان شعبه جنایی آگاهی (محمدی و یزدی) به محل ارتکاب جرم منتقل شد و در مقابل دوربین قوه قضاییه و در حضور قاضی ویژه قتل عمد به بازسازی صحنه قتل پرداخت. او که با مقتول آشنایی و ارتباط قبلی داشت در حالی که به در آهنی بزرگی اشاره می کرد، درباره چگونگی وقوع حادثه گفت: این محل گاوداری من است. آن روز من و او (مقتول) تنها بودیم وقتی در گاوداری را باز کردم با هم به داخل رفتیم اما همان پشت در به دلیل برخی مسائل خاص و اختلاف  حسابی که با هم داشتیم مشاجره کردیم که مشاجره لفظی ما به درگیری انجامید.
من ۲ ضربه محکم به سرش زدم و او را هل دادم که پایش به داخل چاله ای که پشت در بود گیر کرد و سرش به تیزی گیره قفل پشت در اصابت کرد. وی ادامه داد: من قصد کشتن او را نداشتم اما وقتی دیدم نیمه جان شده است او را داخل خودرو ریو اش انداختم و قصد داشتم به بیمارستان رضوی که نزدیک تر بود، ببرم اما ترسیدم که گرفتار شوم به همین دلیل به سمت آزادشهر تغییر مسیر دادم.
متهم به جنایت افزود: وقتی روی پل در حال حرکت بودم متوجه نگاه های حیرت زده رانندگان شدم. خیلی ترسیده بودم و فکر می کردم که هر لحظه ممکن است یکی از رانندگان با دیدن چهره خون آلود او، ماجرا را به پلیس اطلاع بدهد، به همین دلیل خودرو را با پیکر نیمه جان او رها و فرار کردم.
وی در پاسخ به سوال مقام قضایی که پرسید شاهدان شیئی بزرگ شبیه قمه را به هنگام فرار در دستت دیده اند چه می گویی؟ گفت: آن شیء قمه نبود بلکه من آن را با خم کردن قوطی روغن نباتی شبیه قمه درست کرده بودم. وی در پاسخ به این سوال که فکر می کردی به این زودی دستگیر شوی، نیز گفت: حتی فکرش را هم نمی کردم یعنی هنگام وقوع حادثه نمی دانستم ممکن است چند پر کاه به شناسایی ام منجر شود.
متهم به قتل همچنین در پاسخ به سوال قاضی ویژه قتل که پرسید چرا جسد را روی پل اندیشه رها کردی، نیز گفت: وقتی نگاه های مردم را دیدم چشمانم سیاه تاریکی رفت و ترس سراسر وجودم را فرا گرفت، فکرم درست کار نمی کرد نمی دانستم چه کار کنم.
در ادامه، قاضی شاکر دستور داد تا متهم بازسازی صحنه جنایت را در محل رها کردن جسد انجام دهد که پس از آن متهم از مسیری که هنگام حادثه حرکت کرده بود، تحت الحفظ کارآگاهان پلیس، به پل اندیشه منتقل شد و در آن جا نحوه رها کردن خودرو و چگونگی فرارش را تشریح کرد. پس از اعترافات صریح متهم، قاضی ویژه قتل عمد پایان بازسازی صحنه قتل را اعلام کرد و متهم این پرونده برای سیر مراحل قانونی روانه زندان شد.
*افشای جنایات قاچاقچیان توسط دختر دبیرستانی
سحر دختر معتادی که به دلیل اعتیاد با یکی از باندهای موادمخدر همکاری می کرد وقتی وحشیگری های اعضای این باند برای رسیدن به منافع شخصی خود را دید تاب نیاورد و با مراجعه به یکی از کلانتری های شهر اصفهان از جنایت های این باند پرده برداشت.
حدود دوسال پیش دختر جوانی با نام سحر با دست و پای لرزان و در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر می شد در یکی از کلانتری های شهر اصفهان حاضر شد و از راز جنایت های هولناک یک باند قاچاق موادمخدر پرده برداشت که بلافاصله ماموران پلیس مبارزه با موادمخدر استان دست به کار شدند و با همکاری وی اعضای اصلی این باند را در کوتاه ترین زمان دستگیر کردند و تحویل مراجع قضایی دادند.
اما ماجرا از این قرار بود که سحر دختر دبیرستانی موفق در درس و مدرسه به دلیل رفت و آمد با دوستان ناباب و مشکلاتی که در خانواده داشت با موادمخدر آشنا می شود و با تشویق و ترغیب گروه دوستان مصرف تریاک را به صورت تفننی آغاز می کند.
فرار از خانه
اما مصرف تفننی تبدیل به اعتیاد می شود و با شدت گرفتن مصرف مواد و درگیری پدر و مادرش در خانه، سحر ازمنزل فرار می کند و با یکی از دوستان نابابش به یکی از شهرهای شرقی کشور می رود.او که در آن شهر کسی را نداشت و غریب بود هم احتیاج شدیدی به مواد مصرفی داشت با خانواده ای آشنا می شود که در کار توزیع موادمخدر فعالیت می کنند به پیشنهاد آنها و اصرار دوستش به همکاری با این خانواده مشغول می شود و توسط آنها مواد مصرفی خود را تامین می کند تا این که در اثر عوارض ناشی از اعتیاد دیگر از زیبایی او هم چیزی نمی ماند و به پیشنهاد اعضای باند شروع به قاچاق موادمخدر می کند.
سحر هروئین ها را به بسته های چند گرمی تقسیم می کرد و در چند لایه پلاستیک می پیچید و آنها را به شیوه های مختلف وارد بدن خود و با وسایل نقلیه عمومی به شهر اصفهان منتقل می کرد.
در یکی از سفرها دختری همراه سحر بود که او نیز سرنوشتی شبیه به سحر داشت. در یکی از این سفرها یکی از بسته های هروئین در میان راه در شکم آن دختر باز و او دچار مسمومیت می شود و به کما می رود. اعضای باند که متوجه این اتفاق می شوند از ترس گرفتارشدن به دست پلیس به جای انتقال آن دختر به بیمارستان او را در بیابان های میان راه در خرابه ای می کشند، شکم او را پاره می کنند و مقدار نزدیک به ۵۰۰گرم هروئین بلعیده شده را از شکم آن دختر خارج می کنند.
سحر با دیدن این صحنه وحشتناک متحول می شود و پس از اتمام ماموریت آخر خود به پلیس مراجعه می کند و با همکاری او این باند جنایتکار منهدم می شود، ولی سحر با وجود تخفیف هایی که قاضی پرونده برای همکاریش با پلیس به او داد باید بهترین سال های عمر خود را در زندان سپری کند.
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 342
  • کل نظرات : 188
  • افراد آنلاین : 10
  • تعداد اعضا : 3027
  • آی پی امروز : 218
  • آی پی دیروز : 350
  • بازدید امروز : 410
  • باردید دیروز : 681
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,587
  • بازدید ماه : 2,587
  • بازدید سال : 81,248
  • بازدید کلی : 1,500,315
  • کدهای اختصاصی

    قالب وبلاگ